به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی