به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید