خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین