میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی