میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی