ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام