یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را