پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد