پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد