ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید