میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی