از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان