غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما