باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد