خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است