ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان