میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود