والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو