غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت