و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی