ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام