موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...