انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد