ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان