میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی