مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش