میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی