ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود