آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده