بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من