هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
صدای پای شما... نه، صدای بال میآید
کسی فراتر از امکان و احتمال میآید
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
گاهی از کوچههای مدینه یک صدای قدیمی میآید
بین فرزند و مادر نشان از گفتگویی صمیمی میآید!
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟