درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست