ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام