غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است