سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست