ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است