به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست