ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست