انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش