درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است