حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند