کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند
تا ابد دامنهٔ عطر بهار است اینجا
دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
گل، دفتر اسرار خداوند گشودهست
صحرا ورق تازهای از پند گشودهست
خرقهپوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند