با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت