خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست