ما عشق تو را به سینه اندوختهایم
در آتش عشق، بال و پر سوختهایم
بغضها راه نفسهای مرا سد شدهاند
لحظهها بیتو پریشانی ممتد شدهاند
آن شب که کوفه شاهد ننگی سیاه بود
در گریه آسمان و زمین تا پگاه بود
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت
انبوه دردهای تو را آسمان نداشت
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را