چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست