میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی