ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد