حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو