ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام